دختر زیبا


سلام عزیزم به وبم خوش اومدی خوش بگذره

 

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم

 

          


گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

|

 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

[تصویر: 96730569329741149358.gif]

|

به خاطر ربهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comوی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

|

برای تو می نویسم........
برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...
برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تويی كه احساسم از آن وجود نازنين توست...
برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...
برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است....
برای تويی كه قلبت پـاك است...
برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..........
دوستت دارم تا ........
بی همتا.

|

 يادت هست به من خنديدي 

       روزي که نگاهم به شما   

          مثل يک بلبل عاشق

             جا ماند

     خاطرم هست که قلبم يخ کرد

         نفسم طعم شقايق ميداد 

            بعد از ان باغ گل همسايه ها

               گل قرمز نداشت

     همشون مال تو بود   

        روي موهات   توي دستات  

     يادته وقتي دستات  

        توي دستام مينشست

           تو ميگفتي که چرا   

              مثه دستاي بابا   خشنن؟

     ولي امروز رازشو بهت ميگم

            زخمي از خار گلها بود که برات ميچيدم        


|

 اي رفته دلدار از کفم ، امشب به خوابم  سر بکش

             بيدار کشيديم حسرتت ، ما را به خواب در بر بکش

      شد آسمانم تيره فام ، تاريک و دلگير تيره شام    

             در آسمان عشق من ، جانم بيا اختر بکش

     دل گفت در کويش برو ، هر جا که رفت سويش ، برو  

             عشقش اگر خنجر شود ، آن خنجرش بر سر بکش

     از جام مي ببريديم ، جام تو را بگزيديم 

             جانم براي جام او ، بي بالو پر هم پر بکش

     امشب که مستيم و ملنگ ، خورده به ديوار دنگ و دنگ 

                افسار دل در دست توست ، تنگ تر بکن ، کمتر بکش

     روزي که نقاش فلک ، نقش تو را آخر نمود   

             دزديدمش ، گفتم به او ، اين بهره من ، ديگر بکش

|

 

تو را هر لحظه تا ديدار ،

 تو را تا مرز بي انکار

 تو را مي خواهم اما تو ،

مرا در خويش جا مگذار !

 

من از هر فرصتي با تو ،

براي عشق لبريزم

بدون تو دلم را بر کدامين شاخه آويزم ؟!

 

مرا با خود ببر حتي

 به هر بن بست و بي راهي

مرا در خويش جا مگذار !

 

ببر هر جا که مي خواهي

 

صدايي جز شکستن نيست ،

در اين دالان تنهايي

 

رهايم کن از اين کابوس ،

 چرا ديگر نمي آيي ؟

|

در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد

تورا صدا کردم
در تاریکی شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
برای تنم با تنت آواز خواندی
من با چشمها و لبهایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم

در من
شک لانه کرده بود
دست های تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد
و من تازه شدم  ،من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره سالهای نخستین به خواب رفتم
در دامانت - که گهواره رویاهایم بود -
و لبخند آن زمان به لبهایم برگشت
با تنت برایم لالا گفتی
چشم های تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینان بود
بدی تاریکیست
شب ها جنایتکارند
ای دل آویز من ای یقین ! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم

صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دلم
به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره
آفتابیست

من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمه دریاست
انسان سرچشمه دریاست

|

 


 

 باز کن پنجره را و به مهتاب بگو

 

صفحه ی ذهن کبوتر آبیست

 

خواب گل مهتابیست

 

ای نهایت در تو، ابدیت در تو

 

ای همیشه با من، تا همیشه بودن

 

باز کن چشمت را تا که گل باز شود

 

قصه ی زندگی آغاز شود

 

تا که از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود

 

تا دلم باز شود.........

 

دلم اینجا تنگ است، دلم اینجا سرد است

 

فصلها بی معنی، آسمان بی رنگ است

 

سرد سرد است اینجا، باز کن پنجره را !!

 

باز کن چشمت را؛ گرم کن جان مرا

 

ای همیشه آبی، ای همیشه دریا

 

ای تمام خورشید، ای همیشه گرما

 

سرد سرد است اینجا، باز کن پنجره را !!

 

ای همیشه روشن، باز کن چشم من

 

|

 

مي خواهمت چنانكه شب خسته خواب را

                     مي جويمت چنان كه لبِ تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح                            

                        یا  شبنم سپیـــــده  دمان آفتاب  را

بی تابم آن چنان که درختان برای باد                       

                        یا کودکــان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل                         

                       یا آن چنان که بــال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشـی، می آفرینمـــت                  

                       چونان که التهاب بیــــابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر زپاسخی       

                    با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

|